نوشته های خودم

حرف و نوشته های خودم

عقد کاغذ و تخته

لیوان  آب رو گذاشتم روی میز.  کلاسور باز کردم، یک برگه  آ 4 برداشتم . تخته شاسی  رو با کاغذ  وصلت دادم . عاقد رو هم آوردم تا باهاش عقد نامه اش رو بنویسم، روی تنش . اما امان از این عاقد،  هیچ وقت تو خانه ما سر جاش نیست. باید با هزار مکافات پیداش کنی، با هزار مکافات عاقد را میارم سر سفره . زهنم رو جمع جور می کنم رو ی کاغذ، باید عقد نامه ای بنویسم که هم به نفع تخته باشه، هم به نفع کاغذ.  چیزی  بنویسم که مو لا درز ش نره.

"با عرض سلام و خسته نباشی" نه نه اصلا خوب نشد. برگ رو تو گیره نرفته بیرون میارمش  .  یه برگه دیگه دوباره، سفید سفید. برای تخته شاسی چه فرقی می کنه وقتی من قراره انتخاب کنم.  این کاغذ یا اون کاغذ، همه اشون یک شکل هستند. اصلا من شک دارم اصلا این  تخته شاسی احساسی هم داشته باشه؛  فقط یه کاغذ می خواد البته باید برگه مرغوب باشه،  یه برگه آ 4 درجه یک، سفید سفید دست نخورده. بی احساس تر از تخته شاسی کاغذه است؛  اونم  فرقی براش نداره،   فقط یه تخته می خواهد ، که گیره بالاش اون بگیرتش و آروم روش بخوابه.  چه فرقی براش می کنه آبی باشه یا قرمز، البته باید مارکش معروف باشه، راحت باشه ،از اون جنس مرغوب ها که هرچی کار کنه مرگ نداشته باشه

 خوب شد لیوان آب  رو میز هست ،کاغذ و میزارم رو تخته ،گیره بالا رو سفت می کنم. لیوان آب هم شاهد  مبارک باشه

نوشته شده در سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:42 توسط Shadow walker| |


Power By: LoxBlog.Com