بازی


نوشته های خودم

حرف و نوشته های خودم

بازی من و تو با شروع شدن ،یک بطری شروع شد .اما وقتی بطری به انتها رسید، بازی ما تموم نشد ؛ و در این فکرم که اگر بازی ما با تمام شدن بطری پایان میگرفت، زندگی ارزش شروع شدن نداشت.



نظرات شما عزیزان:

سوزان
ساعت0:01---11 دی 1390
سلام
ممنون که گلی هدیه نمودی
لینک شما درون وبلاگ قرار گرفت
نوشتارهاتون هم زیباست


بشار
ساعت8:50---10 دی 1390

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود


بشار
ساعت14:20---6 دی 1390

سال ها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها میخواهی؟
صبح تا نیمه شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن میگویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریاست؟
نوری از روزنه ی فرداهاست؟
یا خداییست که از روز ازل ناپیداست؟



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت 1:23 توسط Shadow walker| |


Power By: LoxBlog.Com