نوشته های خودم
حرف و نوشته های خودم
بازی من و تو با شروع شدن ،یک بطری شروع شد .اما وقتی بطری به انتها رسید، بازی ما تموم نشد ؛ و در این فکرم که اگر بازی ما با تمام شدن بطری پایان میگرفت، زندگی ارزش شروع شدن نداشت.
نظرات شما عزیزان:
ممنون که گلی هدیه نمودی
لینک شما درون وبلاگ قرار گرفت
نوشتارهاتون هم زیباست
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
سال ها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها میخواهی؟
صبح تا نیمه شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن میگویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریاست؟
نوری از روزنه ی فرداهاست؟
یا خداییست که از روز ازل ناپیداست؟
Power By:
LoxBlog.Com |